سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حق سنگین است اما گوارا ، و باطل سبک لیکن در کام چون سنگ خارا . [نهج البلاغه]

مطالعات ادیان

وهابیها معتقدند که هیچ انسانى نه موحد است و نه مسلمان مگر اینکه امورى را ترک کند، از جمله :

 

1 - به وسیله هیچ یک از رسولان و اولیاء پروردگار به خداوند توسل نجوید، و هرگاه اقدام به این کار کند و بگوید: اى خدا! توسط پیامبرت محمد (صلى الله علیه و آله ) به تو متوسل مى شوم که مرا مشمول رحمت خود قرار دهى ، اینگونه افراد در راه شرک گام نهاده و مشرک مى باشند.

2 - زائران به قصد زیارت به آرامگاه رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) نزدیک نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارید و در آنجا دعا نخوانند و نماز نگذارید و ساختمان و مسجد بر روى قبر نسازند.

3 - از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) طلب نکنند اگر چه پروردگار، حق شفاعت را پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) داده است ولى از طلب آن نهى فرموده است . بر مسلمانان جایز است که بگوید: «یا الله ! شفع لى محمدا» :

«پروردگارا! محمد (صلى الله علیه و آله ) را شفیع من قرار ده » ولى روا نیست که بگوید: «یا محمد! (صلى الله علیه و آله ) اشفع لى عندالله ».

و کسى که از پیامبر طلب شفاعت کند، مانند این است که از بت ها شفاعت خواسته باشد

4- باید هرگز به رسول خدا «صلى الله علیه و آله » سوگند یاد نکندو او راندا ننماید (: یا محمد) و آن حضرت را با عبارت «سیدنا» توصیف نکند و الفاظى از قبیل : بحق محمدو.. بر زبان جارى نسازد.

5 - نذر براى غیر خدا و پناه بردن و استغاثه به غیر خداوند شرک است .

6 - زیارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه بر آنها وتزئین قبور و سنگ کتیبه ، چراغ روشن کردنو شمع گذاشتن بر آنها شرک است .

7 - وهابیون بر این باورند که مسلمانان درطى روزگار وقرون ، از آئین اسلام منحرف شده اند و در دین خدا بدعت هائى جاى داده اند که با شرع اسلام متناقض مى باشد. به عقیده وهابیون باید از اصولى که پیامبر اسلام «صلى الله علیه و آله » حکم فرموده ، پیروى کرد و از منهیات او دورى نمود. باید فقط پرودگار امیدوار بود و از او ترسید و به او توکل کرد و شفاعت خواست .

8 - هرگونه مراسم تشییع جنازه و سوگوارى حرام است . ارواح اموات کارى نمى توانند بکنند و در امور دنیوى و اخروى زندگان دخالتى نمى توانند داشته باشند.

تاءویل آیات حرام است ...

9- کار بردن القاب که بر عزت و احترام دلالت دارد، در مورد افراد بشر ناصواب است زیرا احترام و تعضیم تنها شایسته خداوند است .

10 - هرگاه مسلمانى از دنیا برود، روح او در بهشت است واین جاى شادى و سرور دارد نه غم و اندوه .




گروه وهابیت شناسی ::: چهارشنبه 87/1/28::: ساعت 2:26 عصر

ابن تیمیه می‏نویسد:عبادت‏های شرعی چیزی است که نزدیک‏کننده به خدا باشد و آن عبادت‏هایی که در بین متأخّران رواج یافته، مانند «جلسات خلوت‏نشینی»، بدعت و حرام است، گرچه آن را به اعتکاف شبیه بدانند و اگر بگویید رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیش از بعثت به غار حرا می‏رفت، و خلوت‏نشینی به آن شبیه است، پاسخ این است که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از آغاز بعثت و شنیدن ندای جبرئیل به آنجا نرفت و خلفای پس از او هم چنین نکردند. (ابن تیمیه، 1983 م، ج 5، ص 247)

بر پایه این تعریف، وی ملاکی کلی برای عبادت بودن اعمال به دست نمی‏دهد و تنها فهم خود را میزان صحیح و شرعی بودن عبادت قرار می‏دهد و غیر از آن را بدعت می‏داند.

 

ابن تیمیه می‏گوید:
گفتن اسم «اللّه‏» به تنهایی، چه اسم ظاهر (اللّه‏) و چه ضمیر (هو هو)، بدعت در شرع است و خطای در گفتار و لغت؛ زیرا اسم به تنهایی، کلام نیست؛ نه نشان‏دهنده ایمان است و نه نشان‏دهنده کفر. (همان، ص 249)

 

این سخن، نقطه آغاز اختلاف ابن تیمیه با دیگر مسلمانان است؛ زیرا او نمی‏پذیرد که ما می‏توانیم با به دست آوردن ملاک کلی برای عبادی شدن اعمالمان از گفتار رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، حتی اعمال مباح را به نیت عبادت خدای متعال انجام دهیم.

 

وی درباره مسجد و مشاعر مقدس می‏گوید:خداوند برای نماز، مکانی را جز مسجد قرار نداده، مگر مشاعر حج، مانند عرفه و مشعرالحرام، و آنها هم تنها برای ذکر و دعاست، نه نماز. تنها مساجدند که هدف از بنای آنها نماز است و دیگر مکان‏ها مستحب نیست که برای نماز و دعا و ذکر آماده شود، هر چند محل سکونت رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یا منزل یا گذرگاه عبور او باشد.(همان، ص 263)

 

ابن تیمیه، ناخودآگاه به این حقیقت اعتراف کرده است:
سرانجام، بردباری هاجر و فرزند او بر دوری و تنهایی و غربت، و آمادگی مادر برای ذبح فرزند، به اینجا منتهی شد که اثر پای مادر و فرزند، مرکز عبادت مردان و زنان مؤمن قرار گرفت؛ این سنت خداست درباره کسی که بخواهد به او رفعت بخشد. (ابن قیم، 1420 ق، ص 10)




گروه وهابیت شناسی ::: دوشنبه 87/1/12::: ساعت 9:0 عصر

 

ابن تیمیه درباره حقیقت عبادت می‏نویسد:
هر چیزی که خدا آن را دوست بدارد و از آن خشنود گردد، از اقوال و اعمال باطنی و ظاهری، عبادت است؛ مانند: نماز، زکات، نیکی به والدین و صله رحم. (ابن تیمیه، 1401 ق، ص 4)

مصادیق شرک در عبادت از دیدگاه ابن‏تیمیه

1. توسل به اولیای الهی
وهابی‏ها توسل به اولیای الهی را موجب خروج از عبودیت و رفتن به سوی شرک می‏دانند.

توسل به مرده، اگرچه پیامبر اسلام باشد، شرک است؛ زیرا او مرده و نابود شده است؛ چون قرآن می‏فرماید: «اِنَّکَ مَیِّتٌ و اِنَّهُم مَیِّتون» (زمر:30)؛ تو [ای پیامبر [می‏میری و آنان هم خواهند مرد. استغاثه به اموات و گفتن کلمه‏هایی مانند: «یا سیدی»، «یا رسول‏اللّه‏ اُنْصُرنی»، «یا سیدی علیبن‏اَبیطالب اَغِثنی» و مانند آنها، شرک است. (عبدالرحمن، 1391 ق، ص 172)

توسل به چیزی، به عنوان علل مستقل در تأثیر و تأثر است یا به عنوان واسطه در رساندن متوسلان به خدای سبحان؛ با اعتقاد به این‏که خود آنان مظهر و آیت حق‏اند، نه بیش از این. موحّد هرگز به گونه نخست به کسی متوسل نمی‏شود و از خودِ واسطه حاجت نمی‏طلبد؛ چون هم شرک است و با توحید منافات دارد و هم با معنای اصطلاحی توسل که تقرّب جستن به خداست سازگار نیست.

معتقدان به توسل نیز حاجت خواستن از غیر خدا و مستقل پنداشتن واسطه را شرک می‏دانند، ولی اگر طلب حاجت فقط از خدا باشد، لیکن از راه واسطه‏های مقدسی که مراتب معنوی والایی را کسب کرده‏اند و می‏توانند به اذن خدا ما را به رحمت و مغفرت و توجه الهی نزدیک کنند، هیچ منافاتی با توحید ندارد و عقل و نقل به جواز آن حکم می‏کنند.

2. زیارت و تبرک جستن به قبور
ابن تیمیه بر این باور است که زیارت رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و وصیّ او موجب خروج از عبودیت و ورود در دایره شرک است. او در این‏باره می‏نویسد:

شیطان، افراد بسیاری را از راه توحید منحرف کرده و به انواع شرک وادار ساخته است. آنان برای خشنودی غیر خدا عازم زیارت قبری می‏شوند و به سوی غیر خدا می‏روند؛ حتی از مسافت‏های طولانی به زیارت قبر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یا صحابه یا مرد صالحی حرکت می‏کنند. (ابن‏تیمیه، 1411 ق، ص 56)

اگر کسی برای خشنودی خدا به زیارت قبر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برود و او را برای خدا دوست بدارد از توحید خارج شده است؟! مگر معنای شرک دوگانه‏پرستی یا چند گانه پرستی نیست؟! مگر مشرک، کسی نیست که کار خدا را به غیر خدا نسبت دهد؟!

وهابی‏ها برای موحّد شدن، گفتن شهادتین را کافی نمی‏دانند، بلکه با بدعت‏گذاری، موارد زیر را لازمه مسلمان شدن می‏شمارند:

1. مسلمان نباید به انبیا و اولیا متوسل شود و بگوید: «خدایا! به آبروی حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به ما رحم کن!»؛ چون در ردیف مشرکان قرار می‏گیرد. (ر.ک: صنعانی، 1385 ق، ص 36)

2. مسلمان نباید قبر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را زیارت کند یا از آن تبرک بجوید. نیز نباید در کنار قبر نماز بگزارد و دعا کند و روی قبرها، بارگاه و مسجد بسازد یا چیزی برای آنها نذر کند. (صنعانی، 1385 ق، ص 3 و 41/ عبدالرحمن، 1391 ق، ص 239/ ابن تیمیه، 1411 ق، ص 677)

ابن تیمیه می‏گوید:
انسان در کنار قبرها، هر چند برای خدا نماز بخواند، باز مشرک می‏شود. (ابن تیمیه، 1411 ق، ص 256)

3. مسلمانان نباید به نام پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سوگند یاد کنند یا عبارت «یا محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله » را بر زبان رانند و او را «سروَر و آقای من» بخوانند. سوگند به نام پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و غیر او، شرکی بزرگ و سبب جاودانگی در آتش است.

ابن تیمیه تبرک جستن به قبر رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را خروج از عبودیت و ورود به دایره شرک می‏داند:

اگر مردی بخواهد در کنار قبر یکی از پیامبران یا برخی از صالحان نماز بگزارد و قصد تبرک جستن از آن بقعه را داشته باشد، این عمل دشمنی با خدا و مخالفت امر او، بلکه ابداع دینی است که خدا به آن اجازه نداده است. (همان، ص 297)

از نظر وهابی‏ها، زیارت رفتن و شفاعت طلبیدن، موجب خروج از توحید در عبادت و ورود به جرگه مشرکان می‏شود. آنگاه مال و اولادش مباح می‏شود؛ اعم از اینکه به اشتباه آنها را انجام دهد یا دانسته و از روی علم. در هر صورت، این اعمال به تکذیب رسالت می‏انجامد. (زهاوی، 1979 م، ص 18)

ابن تیمیه یکی از اصول اهل سنت و جماعت را این می‏داند که شخص تابع، باید ایمان بیاورد که اهل بدر که سیصد و چند نفر بودند هر کاری کنند آمرزیده‏اند: «و یؤمنون باَنّ اللّه قال لأهل بدر اعملوا ما شئتُمْ فقد غفرت لکم.» (ابن تیمیه، بی‏تا، ص 102)




گروه وهابیت شناسی ::: دوشنبه 87/1/12::: ساعت 11:0 صبح

 

 

فرقه وهابیت منسوب به "محمد بن عبدالوهاب" از مردم "نجد" است که در سال 1115 هجری قمری در شهر عُیینه متولد شد که پدرش در آن شهر قاضی بود. وی از کودکی به مطالعه کتاب‌های تفسیر و عقاید و حدیث سخت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علمای حنبلی بود آموخت. محمد بن عبدالوهاب از آغاز جوانی، بسیاری از اعمال مذهبی مردم "نجد" را زشت می شمرد.

او در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود، بعد از انجام مناسک حج به "مدینه" رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر را که نزد قبر حضرت انجام می دادند، انکار کرد سپس به "نجد" مراجعت کرد و از آن جا به بصره رفت و مدتی در آن شهر ماند و با بسیاری از اعمال مردم آن شهر نیز مخالفت کرد.


مردم بصره وی را از شهر خود بیرون کردند. در این هنگام که 1139 هجری بود، پدرش عبدالوهاب از "عیینه" به "حریمله" انتقال یافت. وی با پدرش همراه شد و کتاب‌هایی را نزد پدر فرا گرفت و به انکار عقاید مردم "نجد" پرداخت به این مناسبت میان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت همچنین بین او و مردم "نجد" منازعات سختی رخ داد و این امر چند سال دوام یافت تا اینکه پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنیا رفت. وی پس از مرگ پدر به اظهار عقاید خود پرداخت و قسمتی از اعمال مذهبی مردم را انکار کرد. جمعی از مردم حریمله از وی پیروی کردند و کار وی شهرت یافت. وی از شهر حریمله به شهر عینیه رفت. رییس شهر عیینه در آن وقت عثمان بن حمد بود. عثمان عقاید شیخ را پذیرفت و او را گرامیداشت و قول داد که وی را یاری کند. شیخ محمد نیز اظهار امیدواری کرد که همه اهل نجد از عثمان بن حمد حمایت کنند.


خبر دعوت شیخ محمد و کارهای او به امیر احسا رسید. وی نامه ای برای عثمان نوشت که سرانجام عثمان عذر شیخ را خواست و او را از شهر بیرون کرد. شیخ در سال 1160 پس از آن که از عیینه بیرون رانده شد، رهسپار درعیه از شهر‌های معروف نجد شد. در آن وقت امیر درعیه، محمد بن مسعود جدّ آل سعود بود. وی به دیدن شیخ محمد رفت و به وی عزت و نیکی را بشارت داد. شیخ محمد نیز غلبه و قدرت محمد بن سعود را بر همه بلاد نجد بشارت داد بدین ترتیب ارتباط میان آن دو شکل گرفت. حمایت محمد بن سعود از شیخ محمد موجب شد که وی بر عقاید و افکار خود پافشاری کند. هر کدام از مسلمانان که از عقاید وی پیروی نمی کردند، کافر محسوب می شدند و برای جان و مال و ناموس آنان ارزشی قایل نبود.


جنگ‌هایی که وهابیان در نجد و خارج از آن از قبیل یمن و حجاز و اطراف سوریه و عراق می کردند بر همین پایه قرار داشت. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست می یافتند برای آن‌ها حلال بود. کسانی که با عقاید او موافقت می کردند باید با وی بیعت کنند و اگر کسانی به مقابله بر می خاستند باید کشته شوند و اموالشان تقسیم می شد. طبق این رویه مثلاً از اهالی یک قریه به نام فصول در شهر احسا سیصد مرد را به قتل رساندند و اموالشان را به غارت بردند!


سرانجام شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت و پس از وی پیروان او به همین روش ادامه دادند مثلاً در سال 1216 امیر سعود سپاهی مرکّب از بیست هزار را مجهز کرد و به کربلا حمله ور شدند. سپاه وهابی جنایات بسیاری در شهر کربلا انجام دادند، از جمله پنج هزار تن و یا بیشتر را به قتل رساندند




گروه وهابیت شناسی ::: شنبه 87/1/10::: ساعت 10:0 عصر

 

أحمد بن تیمیّه در سال 661 ق (1263 میلادى) پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان از توابع شام (از شهرهاى ترکیه) به دنیا آمد، و تحصیلات اولیّه را در آن سر زمین به پایان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانواده اش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزید.


در سال 698 هـ ق، به تدریج آثار انحراف در وى ظاهر شد، خصوصاً به هنگام تفسیر آیه شریفه (الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى )

براى خداوند تبارک وتعالى جایگاهى در فراز آسمانها که بر تخت سلطنت تکیه زده است، تعیین کرد


 (( او در کتاب العقیدة الحمویّة: 429 مى گوید: إنّ اللّه تعالى فوق کلّ شیء وعلى کلّ شیء وأنّه فوق العرش وأنّه فوق السماء ...  )).
انتشار افکار «ابن تیمیّه» در دمشق و اطراف آن غوغایى به پا کرد، گروهى از فقهاء علیه او قیام کرده و از جلال الدین حنفى قاضى وقت محاکمه وى را خواستار شدند، ولى وى از حضور در دادگاه امتناع ورزید تا اینکه هشتم رجب سال 705 هـ ق، قضات شهر همراه با وى در قصر نائب السلطنه حاضر شدند، و کتاب «الواسطیّة» وى قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره با «کمال الدین زملکانى» و اثبات انحراف فکرى و عقیدتى «ابن تیمیّه» او را به مصر تبعید کردند.


در آنجا نیز بخاطر نشر اندیشه هاى انحرافی توسّط «ابن محلوف مالکى» قاضى وقت به زندان محکوم گشت، و سپس در 23 ربیع الأوّل سال 707 هـ ق، از زندان آزاد شد، ولى بخاطر پافشارى بر نشر عقاید باطلش، قاضى «بدر الدین» وى را محاکمه کرد و احساس نمود که وى در قضیّه توسل به پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) ادب را نسبت به حضرت رعایت نمى کند، بنابر این او را روانه زندان کرد


عاقبت در سال 708 هـ ق، از زندان آزاد شد، ولى فعّالیّت مجدّد وى باعث شد که آخر ماه صفر سال 709 هـ ق، به اسکندریّه مصر تبعید شود، و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد.


ابن کثیر مى نویسد: 22 رجب سال 720 هـ ق، ابن تیمیه به دار السعاده احضار شد، و قضات و مفتیان مذاهب اسلامى (حنفى، مالکى، شافعى و حنبلى) او را به خاطر فتاواى خلاف مذاهب اسلامى  مذمّت و به زندان محکوم کردند، تا اینکه در دوّم محرّم سال 721 هـ ق، از زندان آزاد گردید


ابن حجر عسقلانى مى نویسد: ابن تیمیه را جهت محاکمه نزد قاضى مالکى بردند ولى در برابر پرسشهاى قاضى، پاسخ نداد و گفت: این قاضى با من عداوت دارد و هرچه قاضى اصرا ورزید، ولى ابن تیمیه از هرگونه پاسخ استنکاف کرد، آنگاه قاضى دستور داد وى را در قلعه اى حبس کردند.


وقتى به قاضى خبر رسید که برخى از افراد نزد ابن تیمیه، رفت و آمد مى کنند، گفت: اگر به خاطر کفرى که از وى ثابت شده، کشته نشود، باید نسبت به وى سخت گیرى شود، آنگاه دستور داد وى را به زندان انفرادى انتقال دادند.

پس از آن که قاضى به شهر خویش برگشت در دمشق اعلان عمومى کردند: «من اعتقد عقیدة ابن تیمیّة حلّ دمه وماله، خصوصاً الحنابلة». هر کس عقاید «ابن تیمیّه» را داشته باشد ـ بویژه حنبلى ها ـ خون و مالش حلال است:

و این اعلامیه توسط یکى از علماى بزرگ اهل سنت، شهاب محمود در مسجد جامع دمشق قرائت شد، که به دنبال آن حنبلى ها و افراد دیگرى که در معرض اتهام بودند، جمع شدند و اعلام کردند که ما به مذهب و عقیده امام شافعى هستیم.

 

 




گروه وهابیت شناسی ::: جمعه 87/1/9::: ساعت 7:0 عصر

<      1   2   3   4   5   >>   >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 16


بازدید دیروز: 3


کل بازدید :54163
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<